وبلاگ شخصی ابراهیم کروبی
دالان
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

تسلط بر زمان یکی از آرزوهای دیرینه آدمی بوده است. ماشین زمان اثر اچ.جی.ولز یا دور دنیا در هشتاد روز اثر ژول ورن، حکایت از این آرزو و میل مفرط انسان برای تسلط بر این عنصر مهم زندگی و آنچه نحوه استفاده از آن توسط افراد مختلف وجه تمایز موفق از ناموفق است، دارد.

تسلط بر زمان یکی از آرزوهای دیرینه آدمی بوده است. ماشین زمان اثر اچ.جی.ولز یا دور دنیا در هشتاد روز اثر ژول ورن، حکایت از این آرزو و میل مفرط انسان برای تسلط بر این عنصر مهم زندگی و آنچه نحوه استفاده از آن توسط افراد مختلف وجه تمایز موفق از ناموفق است، دارد.
در محدوده کره زمین، جایی که به دلیل راحتی کاربرد، عملاً در زندگی خود به جای فیزیک نسبیت، از فیزیک نیوتنی استفاده می کنیم ،نمی توانیم از زمان پیشی بگیریم یا لااقل تاکنون نتوانسته ایم، و زمان کش نمی آید. در زندگی ما وقت زیادی تلف می شود. زمانی را که می توانیم برای انجام کارهای مفید صرف نموده و بازده زندگی خود را بیشتر کنیم.
شاید اندیشیدن به مفهوم تسلط بر زمان یا مدیریت زمان در نظر بعضی محال و غیرعملی جلوه کند، اما صادقانه بیندیشیم که علیرغم مشکلاتی که در حال حاضر با آنها دست به گریبان هستیم، همین تمایل هر یک از ما به انجام دادن کارها به روشی بهینه، با مسأله مدیریت وقت و زمان ارتباط مستقیم دارد. همچنین بعدی از ابعاد بهره وری مسأله بهره وری زمان انجام کارها، استفاده صحیح از زمان و زندگی کردن با نگرش صرفه جویانه به زمان است. شاید این عبارت را شنیده باشید که «اگر از وقت خود خوب استفاده کنیم، همیشه برای انجام کارهای خود وقت کافی خواهیم داشت.» و این ربطی به این که در کشور ما چقدر از وقت هر یک از ما در ترافیک یا پشت چراغ قرمزها تلف می شود، ندارد. چرا که به هر حال در هرکجا که باشیم مسئول استفاده صحیح از تمام منابع خود به خصوص وقت و زمان عمر خود هستیم.
در فرهنگ یوگا، میزان عمر را مرتبط با میزان تپش قلب و تنفس موجود زنده می دانند و معتقدند که عمر همه موجودات ثابت و مشخص بوده و برابر است و آن عمر عبارت از تعداد معینی تپش قلب و تنفس هر موجود زنده است. حالا بعضی از موجودات زنده مثل مرغ مگس خوار با ضربان قلبی در حدود ۳۰۰ بار در دقیقه عملاً زمان کمتری زنده هستند تا یک فیل با ۳۰ بار ضربان قلب در همان زمان، البته تحقیقات پزشکی جدید نیز درستی و صحت این نظریه را مورد تأیید قرار می دهد. شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که بهره وری هر یک از ما از عمر و وقتمان ارتباط مستقیمی با هیجانات و تنش های عصبی دارد که با آن دست به گریبان هستیم و این توجیهی است برای بالا بودن میزان سکته قلبی و مرگ و میر زودرس در میان افرادی که به دلیل تخصص و مسئولیت ارزش زیادی برای جامعه دارند و عمدتاً در رده های مدیریتی از هر نوع، علمی تا اقتصادی و بازرگانی انجام وظیفه می کنند.
اگر مدیریت را به مفهوم رهبری، هدایت صحیح نیروها و مصرف به جای منابع موجود بدانیم، هر یک از ما بدون توجه به موقعیت زمان، خواه کشاورز باشیم، یا متخصص، یا مدیر یک سازمان تجاری، در درجه اول مدیر وقت، عمر و نیروی خود هستیم.
حتماً تاکنون شکایاتی از این قبیل داشته یا شنیده اید که:
- با توجه به حجم روزافزون کارهای ارجاع شده، هیچ تعجبی ندارد که نمی توانم کارهایم را به روز برسانم.
- باز هم ناچارم روز تعطیل خود را هم به کار اختصاص دهم.
- برای آن که یک کار معین را انجام دهد، باید چندین بار به او یادآوری کنم.
- او از من خواست که گزارشم را دوباره تنظیم کنم. چرا از اول نمی گوید که در چه موردی گزارش می خواهد.
آیا در همین هفته گذشته تعابیر و کلمات مشابهی را نشنیده اید؟ چرا تمام این گلایه ها شبیه به هم به نظر می رسند؟ و چرا تا این حد در ارائه پاسخی صحیح و کارگشا فرو می مانیم؟ به نظر می رسد که تمام این شکایات اساساً به این امر مربوط می شود که ما چگونه وقت و زمان خود را سازماندهی و مدیریت می کنیم و ضعف سازماندهی عمومیت دارد و دست آخر می بینیم که این کار خیلی ساده شامل تعیین اهداف، تعیین اولویت ها، برنامه ریزی و از همه مهمتر، انجام کارهاست و اگر این ضعف مدیریت و ضعف در مقابل زمان تا این حد عمومیت دارد فقط و فقط ثابت می کند که هر یک از ما می توانیم و باید متخصص مدیریت زمان خود باشیم.
زمان به عنوان یک منبع پایان پذیر
در درجه اول باید به خاطر بیاوریم که زمان یک منبع قابل توجه و حیاتی است! یا به عبارت دیگر وقت طلاست. نیازهای ما، نژاد، سطح اجتماعی، جنس و سن ما یا هر گونه وجه تمایز دیگرمان، هر چه باشد برای هر یک از ما، زمان یک عامل اساسی و مهم و محدودکننده در رسیدن و دستیابی به هر هدفی است. نمی توانید آن را کرایه کنید. بخرید و یا اجاره دهید! در عین حال بیش از ۲۴ ساعت در هر شبانه روز نمی توانید داشته باشید و هرگز نمی توانیم بر حسب مفاهیم اقتصادی، منحنی افزایش زمان نسبت به روز را رسم کنید. ذخیره هر یک از ما از زمان کاملاً غیر الاستیک است. بدون توجه به این که نیاز شما تا چه حد فوری و ضروری است. نه می توان آن را ذخیره کرد و نه میزان آن را طبق نیاز روز افزونتان افزایش دهید. زمان تماماً و کاملاً کالایی تجدیدناپذیر است. نمی توان آن را در فریزر، گاوصندوق بانک یا هر جای محفوظ دیگر ذخیره کرد، یا به طرق مختلف مصرف آن را مشابه روش به کار رفته جهت مقابله با روند فرسایش خاک آهسته نمود. زمان جابه جایی ناپذیر است. هیچ چیز دیگری جایگزین آن نمی شود. برخلاف پلاستیک ها و برخلاف جایگزینی روبوت ها به جای نیروی انسانی.
از لحاظ بیولوژیک، ما انسانها برای مدیریت زمان به خوبی سازماندهی نشده ایم. در یک اتاق کاملاً تاریک و دربسته که از پنج حس خود محروم می شویم به زودی حس گذر زمان را از دست می دهیم. بسیار جالب است که احساس ملالت و کسالت یا بیکاری زمان را طولانی می کند و هیجان ها و ضرب الاجل ها آن را کوتاه می سازند. بسیار عجیب است که برعکس سطح بیکاری روزافزون کشورها و نیاز روزافزون افراد بشر به استراحت بیشتر و کاهش ساعات کار، بسیاری از مدیران هنوز ساعات متمادی کار می کنند و از عواقب نبردی بی رحمانه برای انجام همه کارها به دست خودشان آسیب می بینند و رنج می کشند.
زمان و دنیای در تغییر
زمینه کار مدیریت سریعاً تغییر می یابد. بنابراین در عین این که باید بتوانیم به عنوان یک مدیر وظایف اساسی خود را در حال حاضر انجام دهیم، باید بتوانیم خود را با دنیایی که سریعاً در حال تغییر است وفق داده و باید مفاهیم جدیدی را یاد گرفته و مفاهیم دیگری را فراموش کنیم و برای انجام تمام این کارها باید زمان و وقت خود را خوب و دقیق سازماندهی و مدیریت کنیم تا بتوانیم از عهده دنیای جدید شجاعمان(۱) برآییم.
مدیر یک شعبه بانک به عنوان مثال، مسئول فروش انواع خدمات گوناگون به مشتریانی بسیار متنوع، حقیقی و حقوقی می باشد. آن هم در بازاری بسیار پیچیده که رقابت هر روز در آن شدیدتر می شود و در عین حال باید خود را با نوآوری های بسیار پیچیده تکنولوژی سازگار کند. چنین وضعی فقط اختصاص به این شخص با این شغل ندارد. زمینه کاری هر یک از ما با چنین تغییرات شدیدی روبه روست، یا در آینده با آن مواجه خواهیم شد. در عین حال، در تحلیل نهایی مسأله، این مسئولیت شخصی هر یک از ما است که خود را جهت استفاده صحیح از زمان متعهد کنیم تا از عهده چنین تغییراتی برآمده و به موفقیت های مناسب دست یابیم.
راجع به سه نفر، ترجیحاً سه مدیر که می شناسید فکر کنید. با استفاده از جدول یک، چهار زمینه کار و پیشرفت برای هر یک بنویسید که باور دارید به آنها کمک می کنید تا به نحو مؤثرتری عمل کنند.
به این ترتیب شما اولین قدم را برای تمرین مدیریت زمان برداشته اید. با انجام کارهایی مثل سازماندهی کارها، برگزاری ملاقات ها، بازدید ها، خارج کردن چیزهای غیرضروری از روی میز کارها، مشاوره دادن و ...
نتایج یک تحقیق روی بیش از ۱۳۰۰ مدیر در اروپا نشان می دهد که ضعف عمومی، ضعف در اولویت گذاری است. علی رغم ساعات طولانی کار، تنها ۴۷ درصد زمان واقعی کار به فعالیت های مدیریتی اختصاص دارد. قسمت اعظم زمان باقی مانده، صرف انجام کارهای کارمندان زیردستشان می شود. کارهایی آشنا و بسیار کم خطرتر غیرمدیریتی که مدیران طی سالها کار عادت کرده اند انجام دهند. هزینه زمان تلف شده مذکور رقمی معادل ۲۰۰۰۰ پوند در سال است. البته به استثنای هزینه های استخدام و آموزش که معادل ۸۵ پوند در روز یا ۱۱ پوند در ساعت است. که نیاز شدید به استفاده بهینه از زمان و تغییر رفتار را آشکار می سازد. پس به خاطر بسپارید که زمان کافی برای تکمیل مهمترین موضوعات یا به عبارت بهتر اصلی ترین وظایف تان باید کنار بگذارید.

اکنون به بررسی شش موضوع که به فهمیدن چگونگی استفاده هر یک از ما، از زمان کمک می کند،می پردازیم.

اهداف
چه هدفهایی را برای زندگی خود تعیین کرده اید؟ آیا تاکنون به این موضوع اندیشیده اید؟ باید در این مورد صریح برخورد کنید. اگر تاکنون اهدافتان را معین نکرده اید، برای یک بار هم که شده، هم اکنون آنها را روی کاغذ بیاورید. با نوشتن اهداف، آنها را کشف می کنید. بله، کشف می کنید که دقیقاً چه می خواهیم و انگیزه تان در رسیدن به اهداف تقویت می شود و استفاده دقیقه به دقیقه شما از زمان معنا می یابد. اهداف زندگی هر شخص با دیدگاه ها، مقاصد و اعتقادات وی ارتباط تنگاتنگ دارد. پاسخ به سؤالات زیر کمک می کند تا به روشی که طبق آن زمان و وقت خود را مورد استفاده قرار می دهید، تمرکز یابید.
- دوست دارید سه سال آینده کجا باشید؟ و در آن موقع دوست دارید وضعتان چقدر با امروز متفاوت باشد؟
- اگر به یقین می دانستید که تا شش ماه بعد در اثر حادثه ای ناگهانی خواهید مرد، تا آن موقع چگونه زندگی می کردید؟
و اکنون:
- ده سال پیش کجا بودید؟
- دوستان و معاشرین شما چه کسانی بودند؟
- اگر کسی آن موقع از شما می پرسید «ده سال بعد چه وضعی خواهید داشت، چه پاسخی می دادید؟
- آیا امروز همان وضع را دارید؟
- به نظر خودتان امروز را چگونه باید بگذرانید تا فردایی مناسب داشته باشید؟
- آن فردای مناسب را چگونه ترسیم می کنید؟
به خاطر بسپارید که هدف گذاری یک فعالیت همیشگی است که مطمئناً نیازمند به روزآوری اهداف، ثبت و اولویت گذاری و دوره و مرور منظم هر دو نوع اهداف کوتاه مدت و بلند مدت می باشد. دست کم هر شش ماه اهداف خود را مرور کرده و آنها را (در صورت نیاز) مورد اصلاح قرار دهید. چرا که با حرکت در مسیری منظم ممکن است متوجه شوید دیگر اهدافی را که ثبت نموده بودید، آن ارزش اولیه را ندارند و نیازمند اصلاح آن هستید.
وقتی که اهداف و موضوعات کلیدی زندگی خود را روی کاغذ بیان کرده و آنها را تحلیل می کنید، سعی کنید از تناقض یا تضاد بین اهداف یا قیاس نادرست به هر شکلی، آگاه بوده و از آنها اجتناب کنید. به زبان ساده تر ممکن است رسیدن به دو هدف در کنار هم در یک دوره زمانی غیرممکن باشد. برای مثال، اگر هدف شغلی تان رسیدن به مقام مدیریت عامل شرکت تجاری است که در حال حاضر کارمند آن هستید، آگاه باشید که این هدف با هدف گذراندن وقت بیشتر در کنار خانواده هماهنگ نیست، همچنین مورد علاقه و احترام همگان واقع شدن با داشتن اعتقادات قوی که شما را منحصر به فرد می سازد در تضاد می باشد. به فهرست اهداف زندگی تان نگاه کنید تا چنین تناقضاتی را کشف نمایید. اما در عین حال هرگز ثبت اهداف و کوشش برای دست یافتن به آن ها را فراموش نکرده و دست برندارید.
به طور خلاصه، یک فهرست اهداف باید شامل انواع زیر باشد:
۱- هدف شغلی
۲- هدف مالی
۳- هدف سلامتی و تندرستی
۴- هدف اجتماعی
۵- هدف مذهبی
۶- هدف خانوادگی
البته خودتان می توانید فهرست را کامل تر نمایید.
حوزه های اساسی فعالیت
چگونه حوزه های اساسی فعالیت خود را تعریف می کنید؟ منظور از حوزه های اساسی، موضوعاتی است که در حین فعالیت شغلی با آن ها برخورد کرده و باید در آن زمینه ها کار کنید. ابتدا باید بدانید در طول روز واقعاً چه کارهایی انجام می دهید و چگونه؟ با استفاده از کارنامه زمان، روز این موضوع روشن می شود. البته می توانید مستقیماً به جای تعیین حوزه ها از کارنامه، آن ها را روی کاغذ بیاورید. البته اگر واقعاً بر چگونگی و گذر زمان در طول روز آگاهی دارید اطلاعات اولیه برای مشخص کردن حوزه ها را می توانید با پاسخ به پرسشهای زیر فراهم آورید؟
- هدف شرکت یا سازمان چیست؟
- در چه زمینه ای فعالیت می کند؟
- به عنوان یک شرکت یا سازمان به چه چیزهایی نیاز داریم تا در عرصه فعالیت باقی بمانیم؟
- برای اجرای دو برنامه پنج ساله متوالی در سازمان خود به چه چیزهایی نیازمندیم؟
- در پایان ده سال به چه اهدافی دست می یابیم؟
- روی چه قسمت هایی مستقیماً نظارت دارم؟
- اهداف قسمت من چیست؟
- اهداف کاری خودم چیست؟
- چه کارهایی را باید با مشارکت همکاران و زیر دستانم انجام دهم تا به اهداف قسمت دست یابیم؟
- چه کسانی در این اختیارات یا در نحوه اعمال آن ها دارای نقش و اثر هستند.
- انتظارات من از آن ها چیست؟
- انتظارات زیر دستانم از من چیست؟
- چگونه می توانم عملکرد خود را افزایش دهم؟
علاوه بر این پرسش ها، اطلاعات قبلی و شخصی هم می توانند مؤثر باشند. اطلاعاتی مثل:
- شرح وظایف شغلی شما یا همکاران: اما متوجه باشید که این شرح وظایف ممکن است قدیمی یا ایستا بوده و نتواند چیز زیادی راجع به اولویت های حال حاضر به شما بگوید.
- ارزش یابی و نتایج مصاحبه شغل که نقاط قوت و ضعف شما یا زیردستانتان را در رسیدن به اهداف نشان می دهند.
- مشاورانی که به شما یاری خواهند داد تا نحوه استفاده از زمان خود را بهینه سازی کنید. با توجه به نحوه تفکر و شخصیت شما و بررسی های آنها در این مورد.
- اهداف شرکت یا سازمان با استفاده از مقالات، مجلات و نشریات داخلی و اعلامیه های سازمان بر می آید.
- مجلات تخصصی حرفه شما؛ حاوی اطلاعات عملی و مفید در مورد شرکتها و مدیرانی که زمینه کاری مشابه دارند.
- نقشه های زندگی و اهداف شخصی خودتان، شما در واقع طی زندگی به چه اهدافی می خواهید برسید؟
همان گونه که پس از این خواهیم دید، مانند تقسیم بندی کارنامه زمانی، حوزه اساسی شما نیز باید تعدادی مشخص و قابل قبول و کنترل باشند. این تقسیم بندی باید عمل گرا بوده و کلیه وظایفی که بر عهده دارید پوشانده و نیز جامع و مانع تعریف شده باشند.
به عنوان مثال، مدیریت یا معاونت یک بانک را در نظر بگیرید، حوزه های اساسی فعالیت چنین شغلی می تواند چنین باشد:
- روابط با کارمندان/ کارایی/ آموزش و توسعه/ انگیزش/ واگذاری اختیارات و نظارت
- افزایش سود/ اجرای نقشه ها/ بودجه بندی/ نظارت بر اعتبارات/ کارهای روتین/ کارهای احتمالی
- ارباب رجوع، مشتریان/ محاسبات (خرد و کلان، نگهداری و توسعه)
- زمینه های کار تجاری جدید/ مشتریان تازه/ افق های جدید
- اطلاعات بازار محلی (رقبا، مشتریان بالقوه)
- فرضیه های جدید در زمینه های نگهداری و تعمیرات، نگهداری ابنیه، ابزار، فنون تجارت، امنیت
- همگرایی و هم محوری درون سازمان/ ارتباطات (سایر رؤسا، شعبات)
سررسیدها و نیاز به اطلاعات
شما به سیستم یا روشی برای حفظ اطلاعات مهم و نیز دسترسی سریع به آن نیاز دارید. به غیر از سیستم های بایگانی مختلف که برای حفظ اطلاعات ایستا به خوبی طبقه بندی شده اند. به ترکیبی از دفتر یادداشت/ سررسید/ سازمان دهنده که براساس اصول مدیریت زمان طراحی شده نیازمندید. اکثر سررسیدها که در ابتدای سال جدید خریداری می شوند برای هر کاری به غیر از ثبت قرار ملاقات نارسا هستند.
از خود بپرسید، به چه اطلاعاتی همیشه نیازمندم؟ این اطلاعات می توانند:
- قرار ملاقات ها، مهلت های زمانی
- اهداف: که باید در آینده به آن ها دست یافت.
- ایده ها و نقشه های جدید.
- حوزه های اساسی فعالیت که باید در معرض دید و در ذهن قرار بگیرند.
- تاریخ تولدها، امتحانات و کارهای تفریحی
- نقشه کشورها و جداول زمانی.
- کتاب هایی که باید خوانده شوند و فیلم هایی که باید دیده شوند و مکان هایی که باید بازدید شوند.
- قیمت ها، بودجه و مسایل تجاری.
- کارهایی که مسئولیت آن را به زیر دستان واگذار کرده اید باشند.
انتخاب یک سررسید
هنگام انتخاب سررسید از خود سؤال کنید:
۱- چه اندازه ای برای من مناسب است؟ اندازه ها از جداول بزرگ دیواری تا سررسیدهای رومیزی با قطع A4 تا سررسیدهای جیبی (حدود ۱۵*۱۰ سانتی متر) متغیرند. در عین حال از استفاده همزمان از دو یا چند سررسید با هم برحذر باشید! طراحی سررسیدها ممکن است حاوی یک روز یا هفت روز در صفحه باشند یا یک ماه در صفحه. استفاده از سررسیدهای کلاسوری که مخصوص مدیران طراحی شده اند به شما کمک می کند سیستمی را ایجاد کنید که برای شما کار کند. بعضی از طراحی های مفید در شکل مشاهده می شوند.
۲- سررسید من حاوی چه اطلاعاتی باید باشد؟ سررسیدهای سنتی معمولاً حاوی اطلاعات استانداردی هستند که ممکن است مفید باشند. شاید هم نه! نقشه متروی شهر لندن یا آدرس فرودگاه های اروپا برای کسی که قصد ندارد طی سال جاری ایران را ترک کند. فاقد ارزش است سررسیدهایی که براساس اصول مدیریت زمان طراحی شده اند. گنجی از اطلاعات را به شما عرضه می دارند و شما می توانید از آنها، آنچه را که به دردتان می خورد برگزینید.
در این مرحله باید توقف کرده و سیستم مورد استفاده خود را از نظر گذرانده و قضاوت کنید که آیا کافی و جامع بوده است؟ اگر دایماً در حال شکار تکه های کاغذ، رسیدن به قرار ملاقات ها با تأخیر گم کردن ایده ها، خود را غافل گیر می کنید، باید برای تغییر آماده شوید. اما در عین حال از کمال گرایی مطلق برحذر باشید. چرا که ممکن است زمان بسیار زیاد و ارزشمندی را برای حفظ یک سیستم کامل صرف کنید، بدون آن که عملاً به چیزی بیش از آن اطلاعات دست یابند.
اولویت گذاری
با هر سیستم و هر سررسیدی که مسلح باشید، بسیار لازم است که فهرست فعالیت های روزانه خود را تهیه کنید. برای بسیاری، بهترین کار این است که تهیه فهرست روزانه باشد. خواه بلافاصله بعد از تمام شدن ساعت کار یا قبل از رسیدن فردا. اگر بخواهید می توانید فضای ذهنی مورد نیاز را با ده دقیقه زودتر رسیدن به محل کار یا دو دقیقه دیرتر خارج شدن ایجاد کنید.
اگر بر مسیر زندگی تسلط بیشتری حس می کنید می توانید فهرست را هفتگی یا حتی ماهانه تهیه کنید. اما به هر حال فهرست خود را همیشه براساس نقش و سمت خود در محل کارتان تهیه کنید. آنچه ممکن است کسالت آور یا تهدید کننده به نظر برسد، این است که فهرست شما حاوی فعالیت هایی است که بیش از زمان شما را می طلبد. اما عقب نشینی نکنید در این مرحله به اولویت گذاری نیازدارید.
سیستم زیر را مورد توجه قرار دهید: A برای کارهای با بیشترین اولویت، B درجه دوم، C کارهای نه چندان مهم. A معمولاً سخت ترین، پیچیده ترین و مشکل است و نیز مهم ترین کار! C اغلب کم اهمیت است و آسان ولی وقتی از فهرست خط می خورد تأثیرگذار است. اما توجه کنید: با A شروع کنید نه با C یا Z ! به A نگاه کنید. ممکن است بخواهید دوباره اولویت گذاری کنید. (...، A2، A1) و بعد شروع کنید تا به ارتباط بین کارها برسید. از حالا شما باید انجام اهداف و مربوط کردن آن ها را شروع کنید. این کار قدری آشفته می نماید. اما نیمکره های راست و چپ مغز شما روی روش های سریع و مؤثر انجام کارها، کار خواهند کرد. اگر روش ABC مؤثر واقع نشد با روش MSC شروع کنید و اولویت گذاری نمایید:
کارهایی که حتماً باید انجام شوند.
کارهایی که می بایست انجام شوند.
کارهایی که می توانند انجام شوند. (اگر وقت باشد)و از ایجاد چنین فهرست اولویت و تعداد غیرقابل شمارشی از کارهای اولویت دار و تغییرات مداوم بپرهیزید.
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 

عكسهاي دختران  نينجا کارايراني

http://sotmusic.rozblog.com/

 

 

 

 

 

 

 

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

اعتماد به نفس چیست؟

اغلب مردم معنای واقعی کلمه «اعتماد به نفس» را به خوبی درک نمی کنند ... به همین دلیل آن نوع از اعتماد به نفس و خودباوری را که مطلوب و مورد نظر است، در زندگی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی اینکه ایمان و اعتماد به موفقیت هایی که در کارها به دست می آورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی و حقیقی آن است که قبل از اینکه در کاری موفق شویم، نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام آن کار را داشته باشیم.

اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا، با کفایت، دوست داشتنی و منحصر به فرد.

به تعبیر دیگر، اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید. بنابراین وقتی که اعتماد به نفس و خودباوری را براساس آنکه و آنچه به راستی هستید و نه براساس موفقیت ها و دستیابی ها یا شکست ها و ناکامی های خود بنا می کنید، چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت. حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت اعتماد به نفس واقعی همواره در درون شما تولید می شود نه از بیرون. اعتماد به نفس واقعی زاییده تعهد شما به خودتان است. این تعهد که هر آنچه لازم باشد، انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید.

اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان.

اعتماد به نفس حقیقی، این نیست که نترسید. بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید؛ اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.

انواع اعتماد به نفس

اعتماد به نفس دارای انواع و اقسام مختلفی است و شما به منظور آنکه اقتدار شخصی لازم را به دست آورده و رضایت و غنایی که استحقاقش را دارید تجربه کنید، به همه انواع اعتماد به نفس نیاز دارید.

1 اعتماد به نفس رفتاری:

اعتماد به نفس رفتاری به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست. از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جامه عمل پوشاندن به رویاهای تان. این همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست.

2 اعتماد به نفس احساسی و عاطفی:

اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل درآوردن دنیای احساس و عواطف است. اینکه بدانید چه احساساتی دارید، معنای آنها را بفهمید و بتوانید انتخاب های احساسی درست بکنید و از خود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صدمه های عاطفی محافظت کنید و بدانید چگونه روابطی صمیمی و سالم خلق نمایید.

3 اعتماد به نفس روحی و معنوی:

سومین نوع اعتماد به نفس که مهم ترین آنها می باشد، اعتماد به نفس روحی و معنوی است. این نوع از اعتماد به نفس همان اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. این ایمان روحی که زندگی، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی اینجا هستید و زندگی چندین ده ساله تان بر روی این کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند.

اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی آن را دارید که تمام توان تان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آنگونه که مطلوب و دلخواه شماست، تغییر دهید.

چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟

اصل اول گذشته را بپذیرید و آینده را دگرگون کنید.

شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است. آینده چیزی نیست جز اندیشه های شما و کوشش برای آفریدن آنها. منظور ما این است که در بند گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات، خطاها و شکست های گذشته درس نگیرید. پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کنید و اندیشه و وقت خود را صرف چیزی کنید که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را دارید.

اصل دوم درباره اهداف تان با خود گفتگو کنید.

اهداف را به صورت جملاتی مشخص درآورید و به خود بگویید آن هم به صورت جملات مثبت. اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلندپروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند. اهداف معقولی برای هر ساعت، روز، هفته و ماه وضع کنید. موفقیت در اهداف کوتاه، شما را برای دست یافتن به اهداف بلند تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازد. همواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.

اصل سوم تصمیم گرفتن را تمرین کنید.

روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سال های اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرند از دیگر کودکانی که این موقعیت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتری کسب کرده اند. تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قضاوت خود اطمینان بیشتری به دست آورید و در نتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید. مهم تصمیم گیری است. یادتان باشد که:

قضاوت درست نتیجه تجربه است و تجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست.

بنابراین از هر فرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید و این نیرو را در خود پرورش دهید. تصمیم گیری مستلزم خطرپذیری و احساس مسئولیت است.

اصل چهارم نتایجی را که می خواهید مجسم کنید.

تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی خود را بر آن هدف متمرکز کنید. این برخورد تصویری با همه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دستیابی به آنها را فراهم سازید.

اگر می خواهید از شر خصلت زشتی که دارید رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست. همین تصویر و تکرار آن و انجام دادن تمرین های اصلاحی، به شما کمک می کند تا از آن خصلت ناخوشایند رها شوید. این کار خیال پردازیِ بی خاصیت نیست بلکه واقعیت روانشناختی پذیرفته شده ای است که به بسیاری کسان یاری رسانده است.

اصل پنجم در برخی زمینه ها متخصص شوید.

آگاهی عمومی لازمه فردی و اجتماعی است اما کافی نیست. برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای، باید در زمینه هایی متخصص و منحصر به فرد باشید. همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد. باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید.

اعتماد به نفس واقعی آن است که روی آگاهی ها و توانایی های ما نیز اثر بگذارد.

اعتماد به نفس واقعی هیچ گونه ارتباطی با آنچه در زندگی بیرونی شما اتفاق می افتد، ندارد.

اعتماد به نفس واقعی زاییده شغل شما نیست. اعتماد به نفس راستین نتیجه باور قلبی و درونی شما به توانایی ها و قابلیت های تان است. این باور که هر کاری را بخواهید می توانید انجام دهید.

چنانچه بخواهید صبر کنید تا اعتماد به نفس کافی برای تعقیب رویاهایتان به دست آورید، ممکن است مجبور باشید تا ابد صبر کنید.

اعتماد به نفس حقیقی این نیست که نترسیم اعتماد به نفس واقعی آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.

اعتماد به نفس یا خودباوری هرگز با غرور، منیت و خود بزرگ بینی، یکی نیست. اعتماد به نفس به این معناست که خودتان را باور کنید. غرور و منیت آن است که بخواهید به دیگران اثبات کنید از آنان بهتر و برترید.

اعتماد به نفس واقعی آن است که در هر سه این زمینه ها: رفتاری، احساسی و معنوی، احساس اعتماد به نفس داشته باشید. به طوری که علاوه بر احساس اقتدار شخصی از تعادل و تناسب خوبی نیز در زندگی، بهره مند باشید.

به خاطر داشته باشید: مهم ترین نکته در رشد و توسعه اعتماد به نفس رفتاری، عمل کردن است. هرچه بیشتر به خودتان اعتماد داشته باشید که از قدم برداشتن باز نخواهید ایستاد، خودباوری تان نیز افزایش خواهد یافت.

به خاطر داشته باشید: اعتماد به نفس احساسی چیزی نیست که آن را در بیرون از خودتان تولید کنید. اعتماد به نفس احساسی را فقط در درون خودتان می توانید خلق کنید. هر چه بیشتر با دیگران و مردم ارتباط برقرار کنید و درونیات خود را محترم شمرده و ارج بگذارید، اعتماد به نفس احساسی زیادتری خواهید داشت و با اقتدار بیشتری با دیگران ارتباط برقرار خواهید کرد.

می توان گفت که اعتماد به نفس روحی و معنوی در نهایت، حسی از آرامش و صلح درونی است. اعتماد به نفس معنوی قلب تان را سیراب و روح تان را از خود سرشار می سازد و به شما نشان خواهد داد. اعتماد به نفس روحی و معنوی به شما اجازه می دهد تا دریابید و اعتماد کنید که هر جا هستید، همان جایی است که می بایست باشید. همان جایی که نیاز دارید باشید.

سخن آخر

بدانید که، تمامی آنچه بدان نیاز دارید تا بتوانید به رویاهای خود در زندگی جامه عمل بپوشانید، هم اکنون از آن شماست.

هرگونه فقدان یا کمبود اعتماد به نفسی که در خود احساس می کنید توهمی بیش نیست. شما مخلوق باشکوه و بی کم و کاست خالقی مهربان و صاحب شعور هستید. شما مقتدرتر از آنید که حتی فکرش را هم بکنید.

هرچه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و از زندگی خود بیشتر لذت ببرید، خالق خود را بیشتر ارج نهاده و به بزرگی و عظمت ستوده اید.

توکل، اعتماد به نفس ایجاد می کند

ایمان از ضروری ترین نیازهای زندگی بشری می باشد که بدون آن زندگی و ادامه حیات ممکن نخواهد شد چون انسان را به شاهراه حیات یعنی توکل و اعتماد به خدا هدایت می کند وقتی که توکل در فضای روح و روان انسان پیاده شد و او با آگاهی و ایمان کامل امورات زندگیش را به خدای قادر و مهربان سپرد، در این شرایط اعتماد به نفس قدرتمندی را در خود احساس خواهد کرد و از همین جا از موفقیت او کشف می گردد پس اعتماد به نفس مولود زیبای توکل به خداست «و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه»

تنها عامل پدیدآورنده اعتماد به نفس همین خداباوری است که در انسان های مؤمن مشاهده می کنیم و اگر نسل بشر از راه تشخیص نیاز اصلی خود وارد این فضای آرام و دلپذیر و زیبا بشود، بدون تردید اعتماد کامل را در خود احساس خواهد کرد زیرا اعتماددهنده را با عشق و محبت عمیق یافته و بر او تکیه می کند و این راز مهم را انبیا و خصوصا امامان معصوم بر انسان ها شکافته و راه دستیابی به آن را به خوبی روشن ساخته اند.

 

سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

چگونه به استراتژي ديگران پي ببريم :
استراتژي به معني "تركيبي از عواملي چون انواع تصورات دروني، كيفيتهاي حسي لازم و ترتيب اين عوامل است كه ما را به نتيجه معيني مي رساند." كليد موفقيت ما در كشف استراتژي ديگران اين است كه بدانيم افراد تمام اطلاعات لازم مربوط به استراتژي خود را بصورت كلمات، حركات بدن حتي با حركات چشم و ايما و اشاره به شما انتقال مي دهند.قبل از اينكه بتوانيد استراتژيهاي ديگران را دريابيد، لازم است كه بدانيد هريك از علائم، بازگو كننده چيست؟ دو راه براي يافتن درك صحيح از مردم و استراتژي آنها ذكر شده است :
·      نظر متعادلي نسبت به ديگران و خودتان پيدا كنيد ضمن تماس با ديگران اين نكته را مورد توجه قرار دهيد كه ديگران انسانهاي مهمي هستند ولي به خاطر داشته باشيد شما هم انسان با ارزش و مهمي هستيد.
·      نگرش عاقلانه اي نسبت به ديگران اتخاذ كنيد سعي كنيد با ديدي عاقلانه به رفتار و كردار و نظريات ديگران، نگاه كنيد. عده اي خواهان رشد شما هستند و عده اي ممكن است به شما حسد بورزند، آماده ضربه خوردن از طرف حسودان باشيد.
ترس از مردم ترس بزرگي است ولي راه غلبه بر آن اين است كه درك درستي از مردم داشته باشيد و از آنها شناخت كافي پيدا كنيد، ملاحظه خواهيد كردكه واقعاً اينگونه نيست وخواهيد توانست بر ترس خود از آنها غلبه كنيد.
امام صادق مي فرمايند:" مي خواهيد بدانيد ديگران نسبت به شما چگونه قضاوت مي كنند به خود بنگرديد كه نسبت به آنها چگونه نگاه مي كنيد."
ايجاد ارتباط موثر با ديگران :
ارتباط به معناي برخوردهاي متفاوت با اشخاص متفاوت است،اما بعضي از مردم در اين زمينه دچار گرفتاريهايي ميشوند، علت اصلي گرفتاريهاي آنها در برقراري ارتباط با يكديگر،اين است كه هر كدام به شيوه خود با ديگران ارتباط برقرار ميكنند.
"ارتباط موثر با ديگران، نياز به خلاقيت دارد."
هر يك از ما در هر لحظه در شرايط ادراكي ويژه اي به سر مي بريم. اگر از شيوه مورد علاقه شخص مخاطب خود استفاده كنيد و خود را در سطح ديگران قرار دهيد و از زبان آنها براي انتقال نقطه نظرهاي خود استفاده نماييد، او به اقدام و خواسته شما پاسخ مثبت خواهد داد و اغلب به نتيجه دلخواه مورد نظر خود يعني ارتباط موثر خواهيد رسيد.
در بحث ايجاد ارتباط و چگونگي برقراري آن، متقاعد نمودن ديگران، هنر بدست آوردن حمايت و همكاري افراد و فرآهم آوردن شرايطي كه افراد بتوانند مطابق ميل و خواسته شما رفتار كنند، عناصري اصلي و تعيين كننده هستند.
راههاي ايجاد ارتباط موثر با اطرافيان :
ايجاد ارتباط از راههاي مختلفي صورت مي پذيرد. سه راه حل كلي عبارتند از :
الف)        به حرفهاي ديگران خوب گوش دهيد
   يكي از روشهاي مهم در برقراري ارتباط موثر و درك بهتر مخاطب خود و ايجاد شرايطي كه او نيز بتواند شما را بهتر درك كند، گوش دادن پويا است، كه هنريست همپاي سخن گفتن و كسي كه بخوبي به صحبتهاي ديگران گوش مي سپارد مي تواند رابطه خوبي با آنها برقرار كند. واژه" گوش دادن" توسط "كارل راجرز" در بررسيهاي روانشناختي دهه هاي 1940 و 1950 مورد توجه قرار گرفت. "راجرز" به مهمترين مانع بر سر راه ايجاد ارتباط موثر اشاره مي كند و در ضمن آن، درباره گرايش افراد به ارزيابي و داوري كردن در رابطه با نقطه نظرهاي ديگران توضيح مي دهد. او ميگويد :
"ارتباط واقعي زماني ايجاد مي شود كه به سخنان مخاطب خود به خوبي گوش فرادهيم، منظور اين است كه به گفته ها و طرز تلقي و نقطه نظر هاي مخاطب خود به گونه اي خاص گوش فرادهيم، متوجه گرديم او چه منظوري و چه احساسي دارد و به قالب فكري او در مورد حرفي كه مي زند دقيق شويم. درك همدلانه، روش بسيار موثري است كه مي تواند تغييرات فراواني در شخصيت ايجاد كند" بنا براين گوش دادن موثر به مخاطب بدين معناست كه بتوان مانند او ديد، شنيد و احساس كرد. در واقع اين نوعي همگام شده و برقراري ارتباط مؤثر است.
در رابطه با همگام شدن و همزباني روحيه شما با مخاطبان، سرعت صحبت و حتي هم نفس شدن شما با آنها، ارتباط موثرتري ايجاد مي كند و درك متقابل شما و او را به حداكثر مي رساند. با همسان كردن روشهاي ادراكي خود با مخاطبتان تضمين مي كنيد كه شما و او در سطح مشابهي ارتباط برقرار مي سازيد.
اما بايد به اين مساله توجه داشت كه حتي اگر منظور و نيت مخاطب خود را به درستي درك كنيد، ممكن است هنوز در بسياري مواقع اشخاص از معناي پنهان در پس پرده سخن خود آگاه نباشند. از جمله راههاي اطلاع از معاني پنهان و در پس پرده، استفاده از كليد "چرا" است، اما كلمه پرسشي "چرا؟" نيز مي تواند مشكلاتي ايجاد كند. وقتي از ما مي خواهند براي گفته يا رفتار خود دليلي بياوريم، از ما سوالي شبيه"چرا دير كردي؟" يا "چرا آن كار رابموقع انجام ندادي؟" مي شود.اين طرز سوال كردن گاه در شخص مخاطب احساس تحقير و يا جبهه گيري ايجاد ميكند، بخصوص اگر با لحني متهم كننده مطرح شود، داوري منفي را به مخاطب شماانتقال مي دهد.
راه ديگر براي اطلاع از معاني پنهان در پس سخنان ديگران،طرح كلمه سوالي "چه" است. اين كلمه پرسشي و كلماتي چون چه كسي؟ كدام؟ كجا؟ اگر به شكل تهديد كننده اي مطرح نگردداغلب جواب هاي مشخصي فراهم ميآورد.
در كل بايد به اين نكته توجه داشت كه سؤالاتي كه با "چه؟" شروع مي شوند، درمقايسه با جملاتي كه با "چرا؟" شروع ميشوند جواب مشخصتري به دست مي دهد. طرح جملات سوالي با "چرا؟" اغلب منجر به تعميم دادن يا گرفتن موضع تدافعي، ميشود.
در انتها ضمن صحبت با مخاطب خود اقدامات زير را انجام دهيد:
¨      با آرامش خاطر و اطمينان بنشينيد و نگاهتان را به چشمان مخاطب خود بدوزيد.
¨      با دقتي وسواس گونه به حرفهايش گوش دهيد.
¨      در صورت نياز از او توضيح بخواهيد، زيرا افراد خوششان مي آيد و اين تصور ايجاد مي شود كه مطالبشان مهم بوده و شما به آن توجه داريد.
¨      اگر صلاح دانستيد، درپايان صحبتهايتان با ديگران با صراحت اظهار نظر كنيد و در صورت نياز پيشنهاد داده ولي بياد داشته باشيد كه اگر مي خواهيد پيشنهادي ارائه دهيد، سعي كنيد اصول و ضوابط لازم را در نظر بگيريد، پيشنهاد و طرحهايي كه فقط موارد ايراد را در نظر مي گيرند، پذيرفته نخواهند گرديد.
ب ) چگونه سخن گفتن را بياموزيد
اين موضوع كه طرف صحبت شما چه كسي است، اهميت ندارد مهم آن است كه به هنگام گفتگو رفتار و گفتاري پسنديده داشته باشيد تا به نتيجه دلخواه و مورد نظر دست يابيدو ارتباط مناسبي را با آنها برقرار سازيد.
 رعايت نكات زير به شما در روند يك مذاكره سودمند ياري مي رساند:
¨      در سخن گفتن شتاب نكنيد.
¨      موضوع بحث و گفتگو را چندين بار قبلاً با خود با صداي بلند تكرار كنيد تا هنگام اداي آنها دچار فراموشي يا لكنت زبان نشويد.
¨      جملات ساده، كوتاه و رسا بكار ببريد و شيوه خلاصه گويي را در پيش بگيريد.
¨      گفته هاي خويش را با اطمينان و اعتماد به نفس ادا كنيد و انتظار نداشته باشيد ديگران آنچه را كه شما با شك و ترديد بر زبان مي آوريد، باور كنند.
¨      اگر در حين مذاكره متوجه شديد كه مخاطبتان مايل به صحبت كردن است به او مجال دهيد افكارش را بروز دهد و اطلاعات و معلوماتش را براي شما بيان كند.
¨      در برابر ترشروترين و عبوس ترين اشخاص هرگز بشاشيت خود را از دست ندهيد و هنگام گفتگو نيز تمام قوايتان را براي كسب كاميابي متمركز سازيد.
¨      در اكثر مذاكرات بايد ابتدا بين طرفين، تمايل اوليه به صحبت كردن وجود داشته باشد. در اين زمان است كه ميدان براي ارائه تفكر و تبادل انديشه گسترده تر شده و در نتيجه امكان موفقيت بيشتر ميشود.
¨      در سخن گفتن و مذاكره بايد شيوه اي درست و مبتني بر انديشه ، دقت و حوصله و تعقيب اصولي مطالب، در پيش گرفت و گرنه موفقيت از آن ما نخواهد بود.
ج)    همگام شدن راهي براي ايجاد ارتباط موثر
 يكي از قديميترين شيوه هاي ايجاد ارتباط موثر را "ميلتون اريكسون" ارائه داده است، او مشهورترين پزشك متخصص هيپتونيزم بود و مي توانست بر مقاوم ترين بيماراني كه ساير روان درمانگرها توان خواب كردن آنان را نداشتند غلبه كند. روش مورد استفاده " اريكسون" را "همگام شدن" ناميده اند.
در اين مضمون براي همگام شدن با بيمار در موضع او قرار ميگيريد و تا حدي كه موافق هستيد با او هم راي و همصدا ميشويد. همگام شدن روش ويژه اي براي برقراري ارتباط موثر با اشخاص است. در اين روش با جلب دوستي ديگران به آنان كمك مي كنيد.
همگام شدن با ديگران روشهاي مختلفي دارد. مي توانيد با روحيه، با زبان بدن و انگاره هاي سخن وري او(لحن صدا و بلندي و كوتاهي آن و كلمات و عبارات و تصاويري كه شخص از آن استفاده مي كند)و يا باورها و اعتقادات اشخاص همگام شويد. هرچه دامنه درك و رفتار شما وسيعتر باشد، ساده تر مي توانيد با انواع طرز رفتار ديگران و يا انواع تيپهاي شخصيتي آنان كنار بياييد.
با روحيه ديگران همراه شويد
هر كس با هر روحيه اي خواهان معاشرت و همراهي است. درست به همان گونه كه كه اشخاص بيكار و ناباب، دوستاني هم طراز خود انتخاب مي كنند،اشخاص مشتاق و بشاش هم مي خواهند با اشخاصي مانند خود معاشرت كنند.
درحاليكه بعضي ها وقتي صبح از خواب برميخيزند كاملا مطيع و مقهور هستند، گروه ديگري، برعكس و نقطه مقابل گروه نخست هستند و وقتي از خواب برمي خيزند كاملا بيدار و گوش به زنگ هستند.
دنيا لزوما به طور يكسان ميان اين دو گروه تقسيم نشده است. اما اگر روزي با چشمان كاملا باز سركار بياييد و با همكار خود كه هنوز خواب را در چشمان پف كرده اش احساس مي كنيد، روبرو شويد و بايد با او ارتباط برقرار كنيد، بهتر است لحن صداي خود را با روحيه او تطبيق دهيد.
به همين شكل اگر شخصيت خونسردي هستيد توصيه مي شود راهي براي نيرو دادن به خويشتن بيابيد. بي حالي و رخوت شما احتمالا با روحيه كسي كه مي خواهد برق چشمان شما را ببيند مطابقت نمي كند. "ويليام جيمز" در اين مورد مي گويد:"به نظر مي رسد كه عمل از احساس شما تبعيت مي كند. اما در واقع عمل و احساس دست در دست هم دارند. مي توانيم با تنظيم عمل كه بيشتر تحت كنترل ماست به طور غير مستقيم احساس رانيز منظم و كنترل كنيم."
او در ادامه مطلب مي گويد:" بنابراين راه بشاش شدن اين است كه خندان بنشينيد و با شور و شوق به اطراف خود نگاه كنيد و طوري حرف بزنيد و رفتار كنيد كه انگار كاملا بشاش هستيد. اگر اين طرز برخورد شما را شاداب نكرد، هيچ عامل ديگري نمي تواند چنين كاري كند و به عبارت ديگر اگر احساس خمودگي مي كنيد، خود را بشاش نشان دهيد، ديري نميگذرد كه احساس بشاش بودن ميكنيد."
اشخاص كساني را دوست دارند كه مانند خود آنها باشند. اگر شما پرحرارت باشيد و بخواهيد روي كسي كه به مراتب از ذوق و شوق كمتري برخوردار است اثر بگذاريد، بايد از روشهاي همگام شدن استفاده كنيد. در اين مورد زماني را انتخاب كنيد كه كه فرد مخاطبتان در وضعيت روحي و جسمي مناسبي قرار داشته باشدو در غير اينصورت ممكن است نقطه نظر شما با مقاومت شديدي روبرو شود كه البته به معناي ضعيف بودن نقطه نظر شما نيست، بلكه ناراحتي مخاطب شما مي تواند باعث بروز اين مساله شده باشد.
اهميت همگام شدن را مي توان اينگونه تعريف كرد:"وقتي شما با كسي همگام مي شويد در واقع به او مي گويي، من مثل تو هستم و مي تواني روي من حساب كني."
همگام شدن راهي براي ايجاد اعتماد و اطمينان در طرف مقابل است. البته راههاي ديگري نيز براي كسب اعتبار و جلب نظر موافق مخاطب وجود دارد، از جمله مي توان به استفاده از زبان و كلام مناسب اشاره كرد.
همگام شدن روش فوق العاده مفيدي بوده كه در مورد هر رويارويي و گفت و گويي مصداق دارد.همگام شدن با روحيه يا رفتار ديگران هميشه ساده نيست. اما دست كم مي توانيد در حد رفتار ديگران ظاهر شويد. پديده اي كه با آن روبرو هستيم اين است كه وقتي با كسي همگام مي شويد، در قدم بعدي، او همگام با شما شده است. يكي از بهترين راههاي تغيير رفتار ديگران اين است كه ابتدا خود را با يك يا جند جنبه از رفتار او همگام نماييد وبعد خود را تغيير دهيد. اگر شما شخصيت غيرقابل انعطافي براي خود برنامه ريزي كرده باشيد، از انعطاف لازم براي اينكه در سطح ديگران ظاهر شويد برخوردار نخواهيد بود. اما اگر دامنه روحيه شما از مخاطبتان متغيرتر و انطباق پذيرتر باشد، نه تنها مي توانيد خود را در سطح او قرار دهيد و رابطه مؤثر ايجاد كنيد، بلكه مي توانيد آنها را در جهتي جديد كه مورد نظر شماست به حركت درآوريد. اگر در سطح ديگران ظاهر شويد آنها براساس راهنمايي و هدايت شما حركت خواهند كرد.
بفهميم كه ديگران چگونه مي فهمند
افراد مختلف اطلاعات را به شيوه هاي مختلف پردازش مي كنند، طرز اين پردازش در برقراري ارتباط نقش مهمي دارد. البته ارتباط در اينجا به معناي برخوردهاي متفاوت با اشخاص متفاوت است. در اين زمينه، هر يك از افراد بايد طوري با يكديگر ارتباط برقرار كنند كه مخاطبشان بتواند آن را درك كند، زيرا هر انساني در هر لحظه در شرايط ادراكي ويژه اي بسر مي برد. در اين زمينه "رابرت سومر"پروفسر روانشناس مي گويد:" اشخاص تصويري از دنياي احساسي متفاوتي در مقايسه با ديگران دارند." حال، براي اينكه منظور خود را به ديگران منتقل كنيد، ابتدا بايد بفهميد كه آنها چگونه مي فهمند و يا دستكم براي درك كردن چه كوششي به خرج مي دهند. وقتي بدانيد ديگران اطلاعات را چگونه پردازش مي كنند، مي توانيد اطلاعات خود را به گونه اي انتقال دهيد كه با درك آنها همخواني داشته باشد. همچنين بايد بدانيد كه افراد شيوه ارتباطشان چگونه است و ادراك آنها از چه راهي صورت مي پذيرد. زيرا افراد و مخاطباني كه با آنها در ارتباط هستيم داراي شيوه هاي ارتباطي و ادراكي متفاوتي هستند، كه اگر از آنها اطلاع داشته باشيم، مطمئنا در برقراري ارتباط با آنها، فهم و درك آنها و گفته هايشان در وضعيت بهتري قرار خواهيم گرفت و امكان بيشتري براي موفقيت نفوذ در آنها به وجود خواهد آمد. بر همين اساس انسانها را به دسته هاي زير تقسيم كرده ايم:
الف- اشخاص پديداري(تصويري)
اين افراد دنياي رواني خود را بر اساس تصاوير و فضاسازي تنظيم مي نمايند. اين افراد فضا را دوست دارند و دوست داراند كه با شما ارتباط نزديكتري داشته باشند و بيشتر تعامل شخصي را دوست دارند. اين افراد از واژه هايي مانند من تصور ميكنم، فضاي اجتماعي اينگونه به نظر مي رسد و... استفاده كرده و اغلب در انتهاي جلسات مينشينند.
ب- اشخاص احساسي(همجواري)
دنياي رواني خود را با احساسهاي دروني و بيروني ترسيم مي كنند و واژه هاي احساسي مانند دوست دارم، احساس مي كنم و... بيشتر استفاده مي كنند. از نظر ارتباط خيلي به شما نزديك مي شوند هرچند كه ممكن است فكر شود حالت تهاجمي دارند و بيشتر ميز و صندلي خود را نزديك به شما مي گذارند و در جلوي جلسات مي نشينند.
ج- اشخاص شنيداري(صوتي)
اين افراد دنياي رواني خود را با صداها دارند.آنها به چشمان مخاطب خود نگاه نمي كنند و گوش خود را ميزان كرده اند. ضمن مكالمه يا ارائه يك مطلب ممكن است به نقطه ديگري نگاه كنند، زيرا آنان با گوش فرا دادن سعي به گرفتن مطالب مينمايند. قصد بي ادبي و بي اعتنايي ندارند و سعي ميكنند آنچه گفته مي شود را بفهمند. اين افراد بجاي خوب فهميدي ميگويند خوب شنيدي و از زير و بم صدا خوششان مي آيد.
د- اشخاص ارقامي(زباني)
اين گروه تركيبي از سه دسته پيشين هستند. آنان قبل از اينكه بتوانند دنياي رواني خود را ترسيم كنند، مجبورند دريافتهاي خام حسي را به يك زبان خاص، از طريق كلمات، اعداد يا علايم كامپيوتري منتقل نمايند. آنها دوست دارند اطلاعات مكتوب و به سبك منطقي به آنان ارائه شود، واژه ها بايد تعريف شده باشند و از نظر املائي، علايم نقطه گذاري، دستوري، حواشي و صفحه بندي درست باشد و همچنين عناوين، پاراگرافها و فواصل كوتاه را در نگارش دوست دارند. براي جلب توجه آنها كافيست بخشهايي از پيام بصورت 1- 2- 3 و يا الف- ب- ج تنظيم شود.
چگونه شرايطي فراهم آوريم كه ديگران ما را درك كنند
وقتي از شيوهء مورد علاقه شخص مخاطب خود واطرافيان استفاده مي كنيد، آنها به اقدام و خواستهء شما پاسخ مثبت ميدهند. ممكن است مجبور باشيد كه كمي بيشتر تلاش كنيد، اين تلاشي ارزشمند است كه به اجرا و انجام آن مي ارزد، زيرا در وقت و نيروي آينده شما صرفه جويي مي كند . شخص مخاطب شماو اطرافيانتان نيز از اقدامي كه كرده ايد استقبال خواهند كرد زيرا مي فهمند كه براي تماس با شما از چه شيوهاي بايد استفاده كنند تا آنها را به نتيجه دلخواهشان برساند. يكي از بهترين راههاي كسب اطلاع در اين زمينه كه مخاطب شما چه روشي را مي پسندد اين است كه از او مستقيما سوال كنيد و نظرش را جويا شويد در مواقعي كه اطلاع يافتن از روش برقراري ارتباط با اطرافيان و مخاطبان دشوار به نظر مي رسد، بهتر است از روش آزمايش و خطا استفاده كنيد. به عبارت ديگر اگر ندانيد كه آنها از ميان انواع شخصيتهاي ارتباطي ديداري ،شنيداري،احساسي، ارقامي كدام را بيشتر مي پسندند، مي توانيد در فواصل صحبتها با او گاهي لحظه اي مكث كنيد و از او بپرسيد : ( آيا اين نقطه نظر را قبول داريد؟)،(آيا مي توانيد خود را ببينيد كه به اين روش كار ميكنيد؟) يا ( اين مطلب به نظرتان چگونه است؟)،....
اگر نتوانيد پاسخ مورد نظرتان را دريافت كنيد به روش ديگري متوسل شويد. مثلا از روش ديداري به روش شنيداري روي آوريد و اگر روش شنيداري خواسته شما را برآورده نساخت ، از روش احساسي استفاده كنيد.
يكي از اشتباهات رايجي كه اشخاص مرتكب مي شوند اين است كه وقتي از مخاطب خود جواب مساعد نمي گيرد، فورا فرض را بر اين مي گذارند كه روش مورد استفاده آنان مناسب نبوده، حال آنكه در واقع ممكن است روش مورد استفاده آنان مناسب بوده باشد و خود آنان نتوانسته اند به شكل مناسب و حساب شده از روش مورد اشاره استفاده كنند. در واقع تقصير از خود شخص است كه نمي تواند با مخاطب خود ارتباط سازنده و مؤثر برقرار كند. با داشتن انعطاف در سبك رفتاري مي توانيم از يك شيوه ادراكي به شيوه ديگر روي آوريم، مي توانيم به اشخاص بيشتري دسترسي پيدا كنيم و آنان نيز به نحو بهتري از خواسته هاي ما آگاه مي شوند. اين كار به ما امكان مي دهد كه همكاري و حمايت آنان را جلب كنيم.
مردم را دوست داشته باشيد
موفقيت هر شخصي به حمايت ديگران بستگي دارد پس مردم را دوست داشته باشيد تا شما را دوست داشته باشند و از شما حمايت كنند. شما در انجام كارهايتان به حمايت و پشتيباني آنها نياز داريد، زيرا برخي از كارها فقط با همكاري ديگران امكانپذير خواهد بود. ولي در اين مورد همواره به ياد داشته باشيد كه با چه كساني ارتباط داريد و چه كساني از شما حمايت مي كنند.
هنر شناخت و ارتباط با افراد با تملق ها و چاپلوسيهاي رايج بسيار متفاوت مي با شد. برخي سعي دارند با تملق به اهداف خود دست يابند. تملق يقينا تباه كننده هر رابطه مپبت است. همكاري با ديگران مستلزم شناختي عميق از شخصيت آنهاست واز اين طريق است كه به اطلاعاتي دست مي يابيدو در مذاكرات و مباحثات به كارتان خواهد آمد.
رعايت نكات زير از شما مصاحبي صديق و مطلع مي سازد:
§    سعي كنيد روحيه اطرافيان خود را خوب بشناسيد.
§    با آگاهي از قلق ها وشيوه هاي مورد پسند مخاطب خود، هيچگاه درايجاد ارتباط و گفتگو با او، درگير نخواهيد شد.
§    براي ايجاد رابطه اي سالم با طرف مخاطب هرگز از حربه تهديد و گوشه و كنايه استفاده نكنيد، بهترين راه نرمش، حوصله و دقت در طرز فكر طرف مقابل است.
اصول زير را بكار گيريد زيرا باعث مي شود مورد حمايت قرار گرفته و شما را آسان تر به اوج موفقيت برسانند:
·      سعي كنيد اسامي افراد را به خاطر بسپاريد. اين نشان مي دهد به آنها اهميت مي دهيد.
·      فرد راحتي باشيد تا هيچكس در معاشرت با شما احساس ناراحتي و اجبار نكند.
·      اين اعتقاد را در خودتان تقويت كنيد كه " هرچه پيش آيد، خوش آيد" در اينصورت هيچ چيز نمي تواند آرامشتان را بهم بزند. اين به شما كمك مي كند كه براي مقابله با هر موقعيتي همواره آماده باشيد.
·      خودپرست نباشيد و بيهوده تظاهر نكنيد كه به همه چيز آگاهي داريد، به يادداشته باشيد عالمان متواضع ترند.
·      خصوصياتي را در خودتان پرورش بدهيد كه جالب توجه باشد و مردم در معاشرت با شما به برداشتهاي ارزشمندي برسند.
·      شخصيت خودتان را زير ذره بين ببريد، تا بتوانيد عوامل " ناهنجار" را از آن خارج كنيد. زيرا هممين عوامل ناهنجار منفي هستند كه باعث دور شدن ديگران از اطراف ما مي شوند.
·      صميمانه وباروحيه سعي كنيدخودتان را ازشر سوء تفاهم ها خلاص كرده وگلايه ها را از ذهنتان بيرون كنيد.
·      آنقدر دوست داشتن افراد را تمرين كنيد كه اين كار به صورت يك عادت ثانويه در شما درآيد.
·      هميشه از فرصتهايي كه براي تيريك گفتن يا احساس همدردي در غم، اندوه و ناكاميهاي افراد پيش مي آيد استفاده كنيد. و سعي كنيد اين كار را در همان زمان خودش انجام دهيد و به آينده موكول نكنيد.
·      به مردم قدرت روحي بدهيد تا محبت بي ريايشان را نصيبتان كنند.
به كار بردن بعضي عبارات، در ديگران ايجاد مقاومت مي كند و سبب از دست دادن حمايت ديگران مي شود. سه عبارت است كه در هنگام محاوره و ايجاد ارتباط با ديگران مي توان به كار برد، بطوريكه هم احترام طرف مقابل را حفظ كنيد و هم مطلب خود را منتقل سازيد:
·      با شما موافقم
·      نظر شما را تحسين مي كنم
·      به عقيده شما احترام مي گذارم
برداشت و باور:
اغلب مسائل ارتباطي ريشه در برداشت مردم از واقعيتها دارد، هركسي دنيا را به زعم خود معني ميكند و برداشتها و استنباطهاي ما مي توانند منجر به "تضاد شخصيت" و يا "فروپاشي ارتباط " شوند. حل و فصل مسائل استنباطي دشوار است، زيرا همه معتقدند كه دنيا به همان شكلي است كه آنها استنباط مي كنند و در واقع اين اشخاص مي گويند "اگر با من مخالفت كني، خود به خود در اشتباهي زيرا ترديد ندارم كه حق با من است"، اگر افراد بدانند كه مشكل اصلي در ارتباط برداشت آنها از واقعيتهاست، اغلب مشكلات ارتباطي حل و فصل مي شوند.
نگرشها و رفتارها :
 براي ايجاد ارتباط بهتر به نگرشهاي ويژه اي احتياج داريم.
نگرشها :
§         به تو ايمان دارم، صميميت تو را مورد ترديد قرار نمي دهم.
§         به روابطمان بها مي دهم و مي خواهم اختلافاتمان را بر طرف كنم.
§         من حرف حساب را مي پذيرم و به راحتي تغيير مي كنم.
رفتارها :
§         گوش كنيد تا بفهميد.
§         حرف بزنيد تا شما را بفهمند.
§         از موارد مورد توافق شروع كنيد و به تدريج به موارد مورد اختلاف برويد.
وقتي اين سه نگرش در شما ايجاد شد، تقريباً تمام مسائل استنباطي را مي توانيد حل كنيد. وقتي فردي اين موضوع را درك كند طرز سخنش را تغيير مي دهد به جاي اينكه بگويد "همانطور است كه من ميگويم"مي گويد : "من چنين نظري دارم" به جاي "من درست مي گويم" مي گويد : "به نظر من..." يا به "اعتقاد من..." يا " آنطور كه من استنباط مي كنم..." وقتي اين چنين با ديگران برخورد مي كنيم در واقع به آنها مي گوييم" تو هم مهم هستي و حق داري احساسات و نظراتت را مطرح كني." وقتي ديگران در مورد ما قضاوت مي كنند يا نظر ديگري دارند، مي توانيم به آنها بگوييم " شما طور ديگري به مساله نگاه مي كنيد مايلم بدانم شما چه استنباطي داريد".زمانيكه با نظر كسي مخالفيم به جاي گفتن "من درست مي گويم و تو در اشتباهي" مي توانيم بگوييم "من طور ديگري فكر ميكنم. بگذار نظرم را با تو در ميان بگذارم."
كلمات و مناسبات :
بعد مهم در برقراري ارتباط، رابطه است. بسياري از مشكلات از ارتباط ناشي مي شود. وقتي روابط خوب نيست بايد مراقب كلماتي باشيم كه به كار مي بريم در غير اينصورت ممكن است سوء تفاهم ايجاد شود. وقتي روابط خوب نيست طبيعتاً افراد به هم سوء ظن پيدا مي كنند و اعتمادشان را به يكديگر از دست مي دهند و به جاي توجه به نيت و منظور گوينده به عبارات او استناد مي كنند و حرفهايشان را به حساب توهين مي گذارند.
 از سوي ديگر وقتي روابط هماهنگ باشد، حتي بدون كلمه هم مي توانيم ارتباط برقرار كنيم وقتي اعتماد و احساس خوبي جاري باشد نيازي نيست مراقب كلاممان باشيم.مي توانيم در صورت تمايل لبخند بزنيم يا نزنيم و با اين حال منظورمان را مخابره كنيم و به تفاهم برسيم. وقتي روابط حسنه نيست حتي يك فصل كلمه براي مخابره پيام كافي نيست زيرا معاني را نميتوان در كلمات يافت، معاني در اشخاص هستند.
نكته مهم در ارتباط موثر رابطه شخص با شخص است، به محض اينكه با كسي اينگونه ارتباط برقرار ميكنيم در يكديگر اعتماد و اطمينان به وجود مي آوريم. در همين زمينه ببينيد كه ملاقات خصوصي مديران با كاركنان و صحبت خصوصي با يك مشتري يا موكل تا چه اندازه اهميت دارد.
نقشه و قلمرو :
ايجاد روابط هماهنگ و رسيدن به تفاهم متقابل مي تواند دشوار باشد، همه ما در دو دنيا زندگي ميكنيم. يكي دنياي خصوصي ذهني كه در سر ماست و ديگري دنياي عيني كه بيرون از ما قرار دارد. ميتوانيم اولي را نقشه هاي شخصي و دومي را قلمرو در نظر بگيريم.
هيچ كس نقشه صد در صد كامل و بي كم و كاستي از قلمرو و يا دنياي عيني و حقيقي ندارد، هر ا ز گاهي تجاربي پيدا مي كنيم كه استنباط يا نقشه ذهني ما از قلمرو يا از جهان عيني را تغيير مي دهد. وقتي اين اتفاق مي افتد، رفتارمان تغيير ميكند و استنباط جديدي پيدا مي كنيم. در واقع سريع ترين راه تغيير رفتار يك شخص اين است كه نقشه يا قالبهاي استنباطي او را تغيير دهيم و اين كار ميسر نيست مگر اينكه به آن شخص نقش يا مسئوليت جديدي واگذار كنيم ويا او رادر موقعيت متفاوتي قرار دهيم.
مهارت و امنيت :
مهارتهاي ارتباطي شبيه يك كوه يخ شناور هستند، بخش كوچكي از كوه يخ شناور كه از آب بيرون آمده سطح مهارت ارتباط است. توده عظيم كوه يخ كه پنهان از ديد ماست سطح عميق تري را در بر گرفته است مي توانيم اين سطح را مبناي امنيت شخصي در نظر بگيريم، براي اينكه بهبود بلند مدت معني داري در توانايي برقراري ارتباط خود ايجاد كنيم بايد به دو سطح مهارت و امنيت توجه داشته باشيم.
ارتباط موثر مستلزم مهارت است، براي بهبود مهارتهاي ميان فردي بايد تمرين كرد و احتياج به صرف وقت دارد ولي متاسفانه بعضي ها اصلاً علاقه اي به آموختن مهارتهاي جديد ندارند و نمي خواهند در مقام بهبود مهارتهاي همدلانه باشند.
گوش فرادادن با تمام وجود به گفته ديگران به امنيت خاطر بسيار زيادي احتياج دارد، آسيب پذيريهاي انسان را بروز ميدهد. ممكن است تغيير كنيم و اگر در اعماق وجود خود احساس عدم امنيت كنيم جرات تغيير يافتن را به خود نخواهيم داد و خيليها از دور نماي تغيير وحشت دارند. اگر در اثر گوش دادن همدلانه تغيير كنيم و يا تحت تاثير قرار بگيريم بايد بتوانيم بگوئيم كه : "اشكالي ندارد، تفاوت چنداني ايجاد نمي كند." زيرا اعماق وجود ما بدون تغيير باقي مانده است. در اعماق وجود ما مجموعه ارزشها و احساساتي وجود دارند كه خويشتن حقيقي ما را نشان مي دهد.احساس ارزشمندي كه مستقل از رفتار ديگران با ماست اين خويشتن مخدوش نشدني هويت واقعي ماست.
منطق و احساس :
ارتباط موثر ايجاب مي كند كه به زبان منطق و احساس صحبت كنيم، زبان منطق و زبان احساس دو زبان متفاوت هستند و در اين ميان زبان احساس و عاطفه بسيار قدرتمندتر و انگيزه بخش تر است. به همين دليل است كه مي گوييم بايد با تمام وجود يعني ابتدا با چشمان و با دل گوش كنيم و بعد از گوشهايمان براي شنيدن استفاده نماييم.
 براي ابراز موثر نقطه نظر خود بايد نظرات ديگران را درك كرد.
همدردي و همدلي :
توجه با تمام وجود ، حضور داشتن كامل، خود را به جاي ديگران گذاشتن و از دريچه چشم آنان نگاه كردن مستلزم شجاعت، شكيبايي و احساس امنيت خاطر است، به معناي آمادگي براي يادگرفتن و تغيير كردن است، به معناي رفتن به اذهان و دلهاي ديگران به منظور نگاه كردن از زاويه ديد آنان است. بدين معنانيست كه احساس آنها را داشته باشيد،اين همدردي است. بلكه منظور اين است كه احساس آنها را درك كنيد و ببينيد كه چگونه به دنيا نظر مي كنند، اين همدلي است. همدلي شما را پذيرا، باز و گشوده نگاه مي دارد، ديگران احساس مي كنند كه چيزي مي آموزيد. به اين نتيجه مي رسند كه نفوذ پذير هستيد. براي نفوذ بر ديگران ، آنها ابتدا بايد به اين نتيجه برسند كه ميتوانند روي شما نفوذ كنند.
وقتي گوش دادن را مي آموزيم و براي فهميدن تلاش مي كنيم ، درباره ارتباط به درك تازه اي مي رسيم. به اين نتيجه مي رسيم كه استفاده از ذهن براي غلبه بر دل تلاشي بيهوده است. به اين نتيجه مي رسيم كه كه با دو زبان روبرو هستيم، يكي زبان منطق و ديگري زبان احساس و اينكه اشخاص بيش از آن مقدار كه فكر مي كنند از روي احساس خود حرف مي زنند، به اين نتيجه مي رسيم اگر ميان اشخاص احساس خوبي وجود نداشته باشد، تحت تاثير موانع احساسي نمي توانند به زبان منطق با هم حرف بزنند. ارتباط موضوعي مربوط به اعتماد كردن به ديگران و پذيرفتن آنهاست و پذيرفتن عقايد و احساسات آنهاست. پذيرفتن اين حقيقت است كه آنها متفاوت از ديگران هستند و اينكه خود را بر حق مي دانند.
سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

داستاني هست راجع به يك دزد در زمان‌هاي قديم كه كت باشكوهي را دزديد. كت از بهترين پارچه درست شده بود و دكمه‌هايي از طلا و نقره داشت. وقتي كت را در بازار به يك بازرگان فروخت، پيش دوستانش برگشت. دوست نزديكش از او پرسيد كه كت را چند فروخته است.
پاسخش اين بود «صد سكه نقره».
دوستش پرسيد: «يعني مي‌خواهي بگويي فقط صد سكه نقره براي آن كت باشكوه گرفتي؟» دزد پرسيد: «مگر از عدد صد بزرگ‌تر هم هست؟» خيلي از ما نمي‌دانيم چه بخواهيم يا نمي‌دانيم چه چيزهايي موجود در اختيارمان است چون هيچ‌وقت با آنها آن‌قدر آشنا نبوده‌ايم، يا آنقدر از خود دور افتاده‌ايم كه ديگر قادر نيستيم نيازها و خواست‌هاي واقعي خود را درك كنيم. بعضي از ما به قدري كرخ و بي‌حس شده‌ايم كه از آرزوها و خواست‌هاي طبيعي خود بي‌خبريم. ديگر نمي‌دانيم چه مي‌خواهيم. بيشتر ما نمي‌دانيم چطور بخواهيم. هيچ‌وقت و چه زماني بخواهيم. ما نياموختيم چطور كساني را كه مي‌توانند آنچه را مي‌خواهيم به ما بدهند. از يك بغل كردن يا اندرزي خردمندانه گرفته تا سفارش چيزي كه مي‌فروشيم، بشناسيم و خيلي از ما ياد نگرفتيم علائم غيركلامي را كه مردم به سوي ما ارسال مي‌كنند. از قبيل «من با تو هستم» يا «حالا نه» دريافت كنيم.
ترس هميشه از ناآگاهي سرچشمه مي‌گيرد. رالف والدوامرسون ما نمي‌دانيم چه چيزهايي حاضر و آماده و ممكن هستند.

اكثر ما نمي‌دانستيم كه مي‌شود بدون پول اوليه خانه خريد تا وقتي كه كتاب‌هاي رابرت آلن را خوانديم. نمي‌دانستيم كه مي‌شود نرخ بهره‌ي كمتري براي كارت‌هاي اعتباري تقاضا كرد تا وقتي كه سخنراني چارلز گيونز را شنيديم. نمي‌دانستيم كه مي‌شود يك سرويس مجاني يا اتومبيل يا اتاقي ارزان‌تر در هتل درخواست كرد تا وقتي كه يك نفر به ما گفت مي‌توانيم. اگر پدر و مادرمان به او ياد ندادند و ما در مدرسه ياد نگرفتيم و نمونه‌اش را در زندگي نديديم. از كجا مي‌توانستيم بدانيم؟

وقتي عادت كنيد براي سير كردن خود يك تكه نان بخوريد. نمي‌دانيد كه مي‌توانيد يك بشقاب رشته‌فرنگي بخواهيد. شما هيچ‌وقت يك بشقاب رشته فرنگي نديده‌ايد. حتي نمي‌دانيد كه وجود دارد. بنابراين خواستن آن كاملاً دور از طبيعت شماست. يك روز يا يك نفر بشقاب رشته‌فرنگي را به شما نشان مي‌دهد يا راجع به آن مي‌خوانيد يا از كسي مي‌شنويد، تا بالاخره از وجود آن آگاه مي‌شويد و ديگر فقط يك خيال نيست و بعد يواش‌يواش به خود مي‌گوييد: «آهاي. من رشته‌فرنگي مي‌خواهم». دكتر باربار ادي آنجليس نويسنده‌ي كتاب «به كار گرفتن عشق مؤثر است» و «لحظات واقعي».
ما نمي‌دانيم كه واقعاً چه مقدار نياز داريم و مي‌خواهيم اكثر ما از نيازها و خواست‌هاي واقعي خود بي‌خبريم، چون وقتي بچه بوده‌ايم به ما كم محلي شده ا را طرد كرده‌اند يا خجالت كشيده‌ايم آنها را بيان كنيم. ممكن است به دليل مصرانه و مكرر از ما انتقاد شده باشد يا مسخره‌مان كرده باشند، بنابراين درخواست نكردن بيشتر به ما احساس امنيت مي‌داد و كمتر ما را معذب مي‌كرد. ما به سادگي خواست‌هاي‌مان را دفن كرديم.
بيان خواسته‌هاي‌مان زمان كودكي‌مان شايد دردهاي درمان نشده و نيازهاي تحقق نيافته‌ي زمان كودكي آنان را دوباره آشكار كرده باشد. ممكن است حتي به دليل اينكه پسر يا دختر بوده‌ايم از ما بدشان مي‌آمد و ممكن است براي انتقام گرفتن از كسي كه در گذشته آزارشان داده، فرافكني كرده و ما را از چيزهايي محروم كرده باشند يا از انتقادهاي همسايگان يا اقوام از «لوس بار آوردن» فرزندان‌شان براي آسان‌گيري يا نرمش يا به دليل چنين «شل و ول» بودن ترسيده‌اند.
دليلش هر چه باشد. اثر نهايي اين است كه ما ديگر احساس نمي‌كرديم چه مي‌خواهيم زيرا خيلي دردناك بود. آسان‌تر بود در كرخي و بي‌حسي و بي‌علاقگي فرو رفتيم. عاقبت در جواب «امشب مي‌خواهي چه كار كني؟» جواب‌هايي از قبيل «نمي‌دانم» و «برايم فرقي نمي‌كند» مي‌دهيم، وقتي از ما مي‌پرسند چه مي‌خواهيم. ديگر نمي‌دانيم چه مي‌خواهيم.

ما نمي‌دانيم چگونه بخواهيم
اكثر ما هيچ‌وقت سر مشق يا دستورالعملي براي درخواست كردن واضح و مستقيم در خانه نداشته‌ايم. اكثر مدارس دروسي در زمينه‌ي مهارت‌هاي ارتباطي ندارند كه به ما بياموزد چطور درخواست‌هايي مؤثر نماييم. آنچه ما بارها و بارها ديده‌ايم نق‌زدن ناليدن، گله‌كردن، شكوه و شكايت بوده است. ما درخواست‌هاي كنايه‌آميز، همراه با ايما و اشاره و غير واضح را ديده‌ايم. ولي ارتباط مستقيم در مورد احتياجات، خواست‌ها و تمايلات‌مان نداشته‌ايم. اگر ما قبلاً اين مهارت‌ها را نديده باشيم، آموختن آنها و وارد كردن‌شان در زندگي‌مان بسيار مشكل است.
ران‌هالينك «كسي به من چيزي نگفته بود. پدر من در تمام عمرش چيزي از كسي نخواسته بود. من هيچ‌وقت نديدم او چيزي بخواهد. در خانه‌ي ما چنين سرمشقي وجود نداشت. بنابراين من با اين بزرگ شدم كه مرد بايد روي پاي خودش بايستد».

سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

چگونه شانس بیاوریم!



از: استیو کاوفمن (Steve Kaufmann)
هنگامی که به ۴۵ سال گذشته برمیگردم، چنین به نظرم میرسد که بزرگترین عامل تمام موفقیتهای من به عنوان دانشجو، دیپلمات یا تاجر، خوش شانسی بوده و بس. هنگامی که از ناپلئون پرسیدند که آیا او ترجیح میدهد فرماندهان ارتش وی شجاع باشند یا زیرک، او پاسخ داد هیچکدام، من فرماندهان خوش شانس را ترجیح میدهم.

سوال اینجاست، چگونه شانس بیاوریم؟
در اینجا هفت عادتی را که برای من عامل خوش شانسی بوده اند، با شما در میان میگذارم:



۱٫ماجراجوباشید اما سر دار و ندارتان شرط نبندید.
تمام موفقیتهای من به خاطر روحیه ریسک پذیرم بوده است. من آسایش تحصیل در دانشگاه شهر خود را رها کرده و برای تحصیل به خارج رفتم. بر سر موضوعی که واقعا برایم اهمیت داشت در مقابل رئیسم ایستادم. از کاردر شرکت استعفا داده و کار خودم را به وجود آوردم. به فروشنده ای در مقابل وثیقه اندک پول قرض دادم و موارد بیشماری از این قبیل. اینها، کارهایی بودند که بیشترین پاداش را به دنبال داشتند. اما، در تمام این موارد من میتوانستم از عهده پیامدهای شکست هم بربیایم. البته قرار هم نبود که در صورت شکست به جزیره الب تبعید شوم، اماباید همه جوانب کار را سنجید. هرچند که من همیشه هم نمینشینم و یک برنامه عریض وطویل بچینم، بیشتر اوقات تنها از حس درونی خود پیروی میکنم، اما در تمام شرایط،کاری را انجام میدهم که بدانم میتوانم از پس شکست آن برآیم.



۲٫کاررا با اعتماد به دیگران آغاز کنید:
شما نمیتوانید تک و تنها به جای برسید و تنهابا کمک دیگران میتوانید به اهداف خود دست یابید. این دیگران شامل دوستان، خانواده،همکاران، روئسا و کارکنان، فروشندگان و خریداران هستند. اگر شما ذاتا شکاک هستید یادوست دارید تمام کارها را به تنهایی انجام دهید، امکان اینکه بخت به شما رو کندبسیار کم خواهد بود. زیرا معمولا شانس توسط دیگران بر سر راه شما قرارمیگیرد.



۳٫با مهره های قوی خود بازی کنید:
نقاط قوت خود رابشناسید و آنها را به کار گیرید. نقاط ضعف خود را نیز بشناسید و از اینکه مجبور به استفاده از آنها شوید، اجتناب کنید. از وانمود کردن به قدرتهایی که فاقد آن هستیدخودداری کنید. شما میتوانید توان و قدرتمندی خود را افزایش داده و بر ضعفهای خودچیره شوید. اما قبل از هرچیز باید مهارتها، استعدادها، دانش و روابط خود را به خوبی بشناسید و در هر زمان که میتوانید، از آنها استفاده کنید. این کار احتمال خوش شانس بودن را افزایش میدهد.



۴٫بیش از آنچه میگیرید، پس بدهید.
اگرمیخواهید افراد خوش شانس را به برنامه خود وارد کنید، آماده بخشش باشید. شما بایدبدون چشم داشت، برای دیگران قدمی بردارید. تجربیات من، همواره نشان داده اند که این ضرب المثل قدیمی: “از هر دست بدهی، از همان دست میگیری” واقعیت دارد و مطمئن باشیدکه آنچه را بخشیده اید، چه مالی و چه معنوی، در غیر منتظره ترین موقعیت به شما بازمیگردد و گره از کارتان میگشاید.



۵٫متناسب و سلامت شوید و این حالت را حفظ کنید:
منظور از تناسب و سلامت تنها از نظر فیزیکی نیست. منظور من بهداشت وسلامت جسمی، فکری و روانی است. صحیح غذا بخورید و فعال باشید. در هر سن و موقعیت به مطالعه و آموختن بپردازید. مثبت اندیش باشید. بدانید که لزوما همواره همه چیز بروفق مرادتان نیست. اما با اعتقاد بر امکان پذیر بودن موفقیت، حتی در موقعیتهای دشوار نیز پیروز خواهید شد. هرگز هنگام شب و زمانی که خسته هستید، به مشکلات عمده وسخت نیاندیشید. سلامت و انرژی شانس به همراه خواهند داشت و قدرت مقابله با شکست رادر اختیارتان میگذارند.



۶٫در برقرار کردن ارتباط و اطلاع رسانی مهارت یابید:
شما باید بتوانید به خوبی به دیگران بگویید که هستید و چه میخواهید. بر روی مهارتهای کلامی خود کار کنید. منظور من شیوه استفاده از کلمات،روش واضح سخن گفتن و نوشتن و بیان منظور با کلامی ساده اما قدرتمند است. اگر فرصت دارید، زبان دیگری نیز بیاموزید. دانستن چند زبان مختلف، شانس بسیاری برای من به همراه داشت و امکانات کاری فراوانی در اختیارم قرار داد. به یاد داشته باشید که دردهکده جهانی، اهمیت زبان هرگز کم نخواهد شد.



۷٫در کار و صنعت واقعی خود گام بردارید:
یک حسابدار میتواند به خوبی از برنامه های اقتصادی، جدولهای مختلف درآمد و سود و زیان و… مطلع باشد و کار خود را به خوبی انجام دهد، اما بعیداست بتواند تغییر شغل داده و کفاش خوبی شود. هر راه اندازی، هر شرکت و هر معامله ای بر مبنای یک صنعت یا برپایه رشته علمی یا تجربی خاصی بنا شده است. به سوگند بقراط یرشته مورد نظر خود وفادار باقی بمانید. در اینصورت دیگران متوجه میشوند که شماواقعا در حرفه خود وارد و کارآمد هستید و بخت به شما رو خواهد کرد. با پرداختن بهای این عادات، به شانس فرصت بدهید به سراغتان بیاید. هر چه زودتر،بهتر



7
روش برای تصمیم گیری بهتر و اراده قویتر

بسیاری براین باورند که در کنترل و مدیریت خودشان ضعف دارند و دچار مشکلات عدیده ای هستند،تصمیم گیری و تصمیم سازی برایشان سخت است و اراده انجام هیچ کاری راندارند.

افزایش قدرت تصمیم گیری و تصمیم سازی و تقویت نیروی اراده، آرزوی زیباست که بسیاری از افراد آن را تنها در حد یک رویا می پندارند و گمان می کنند هیچ راهی برای آن وجود ندارد، حال آنکه به شدت در اشتباه هستند.

در این مقاله ازروش هایی صحبت به میان می آید که در بهبود وضعیت تصمیم گیری و اراده شما نقشی کلیدی ایفا می کنند:



1.
تصمیم ها را با هم هماهنگ کنید

قدرت تصمیمگیری بدین معناست که بتوانید تصمیم های کوچکی که در طول روز می گیرید و کارهایی که قصد و اراده انجام آنها در طول روز را دارید، با هم همسو باشند و بتوانید آنها راهماهنگ یا به عبارت بهتر اولویت بندی کنید.



2.
مواد حاوی گلوکزبخورید

شاید برایتان جالب باشد که پس از یک روز کاری خسته کننده و زمانی که به خانه می رسید، چگونه می توانید دوباره انرژی و توان تصمیم گیری درباره ساعات باقی مانده را داشته باشید. راه حل این مشکل ساده تر از تصور شماست. لطفا مواد حاوی گلوکز مصرف کنید.



3.
با وسوسه ها مبارزه کنید

از انرژی درونی خود برای مبارزه با امیال و وسوسه های آنی کمک بگیرید تا اراده تان برای تصمیم گیریهای پیچیده و مهم بیشتر شود. وسوسه ها خیلی راحت می توانند مانع تصمیم گیری ها شوندو از طرفی مبارزه با وسوسه ها هم تمرینی بسیار خوب و ایده آل برای تقویت اراده وقدرت تصمیم گیری است.



4.
استرس را از خود دور کنید

افرادباهوش به جای اینکه در طول روز برای هر کاری به خود استرس راه دهند، انرژی خود راذخیره می کنند تا از آن برای تصمیم گیری بهتر استفاده کنند.

حذف استرس ازفهرست کارهای روزانه مقدار قابل توجهی انرژی ذخیره شده برای شما به ارمغان میآورد.



5.
به خواب و خوراکتان برسید

سعی کنید با اراده قوی وتصمیمی قاطع خوراکی هایی را که هیچ نفعی به شما نمی رسانند، از برنامه غذایی تان حذف کنید و از طرفی برای خواب راحت و کافی هم ارزش قائل شوید.

اراده ای که برای این کار به خرج می دهید، نشان از قابلیت های شما در تقویت اراده تان در امورگوناگون دارد.



6.
به ضمیر ناخودآگاه، آگاهانه توجه کنید

ضمیرناخودآگاه شما می تواند در تصمیم گیری و اراده برای انجام کار، بدون اینکه خودبخواهید، به شما کمک کند، پس به سادگی به حرف دلتان گوش کنید و آن را دست کم نگیرید.



7.
روی کمک دیگران حساب کنید
تقویت نیروی اراده و تصمیم سازی، لزوما در توانایی شخصی شما برای کنترل خودتان خلاصه نمی شود. پس برای اینکه نتیجه بهتری از این تلاش ها بگیرید، هرگز مشورت با دیگران را از یاد نبرید.
دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

عکس های رمانتیک و عاشقانه
 

 

 

 

 

عکس های رمانتیک و عاشقانه

عکس های رمانتیک و عاشقانه


 


 


 

 

 

 

عکس های عاشقانه زیبا

 

 

عکس های عاشقانه 15

 

عکس های عاشقانه 15

 

 

 

 

 

[تصویر:  ?sesid=VzcwOTRocW4wZ0xkNkVsMy9wN1BZejVac...VmYUVHag==]

 



ادامه مطلب ...
شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

رسمی عجیب درمورد زنان بیوه شده!!

 

براساس یك سنت عجیب در برخی قبایل جنوب سودان، زن پس از مرگ شوهرش،به عنوان ارث به برادر شوهر تعلق می گیرد.
موروثی شدن زن به گونه ای است كه حتی برای او و برادر شوهرش عقد جاری نمی شود. هدف از این اقدام جلوگیری از ازدواج مردان غریبه با زنان بیوه این قبایل است. گرچه برخی افراد تحصیل كرده و آگاه قبایل از چنین اقدامی ناراضی هستند ولی به دلیل سنت ها و رسوم رایج در جنوب سودان نمی توانند مانع از انجام آن شوند.

شبكه الجزیره قطر در گزارشی درباره این سنت عجیب،می افزاید: در هنگام مرگ همسر، برادر بزرگ او برای ازدواج با بیوه اولویت دارد و فرزندانی كه پس از این ازدواج متولد می شوند منتسب به همسر فوت شده هستند. تعداد كمی از زنان شجاعت سرپیچی از این سنت قبایل را پیدا می كنند زیرا مردان قبیله كاملا از آن راضی هستند و بر انجام كامل آن نظارت می كنند. انجمن های مدافع حقوق زنان هم اعتراضی به این سنت ندارند.

 

براساس این گزارش، جوانان و افراد تحصیل كرده این سنت را قبول ندارند ولی تعداد كمی از آنان به طور علنی این مخالفت را بیان می كنند. در قبایل جنوب سودان قدرت و احترام خانواده فقط با افزایش تعداد اعضای آن نشان داده می شود لذا زن این خانواده ها نباید با مرد غریبه ازدواج كند. بر اساس همین منطق است كه مردان حق دارند هر تعداد همسر كه مایل هستند اختیار كنند.
در ادامه گزارش الجزیره آمده است: تعداد همسران افراد ثروتمند و صاحب نفوذ این قبایل تا 100 همسر هم می رسد. آنچه در قبایل جنوب سودان حرف اول و آخر را می زند، سنت ها و رسوم رایج است حتی اگر این رسوم برای سایرین بسیار عجیب و شگفت آور باشد. همه باید از این سنت ها پیروی كنند و كمتر كسی درباره آنها پرسش و چون و چرایی دارد.

 

یک نوجوان، جوانترین فرد در بریتانیا شد که طی یک عمل جراحی 7 ساعته تغییر جنسیت داده است.
جکی گرین که سابقا جک نام داشت پسر نوجوانی بود که روحیاتی دخترانه داشت و حالا یک دختر است. او در تولد 16 سالگی خود در تایلند و با یک عمل جراحی 7 ساعته تغییر جنسیت داد.

 



وی 4 بار قصد خودکشی داشت. اگرچه او یک پسر بود اما همیشه رفتارهای دخترانه داشت و لباس دخترانه میپوشید و با اسباب بازیهای دخترانه بازی میکرد.
خانواده اش بالاخره با این موضوع کنار آمدند که وی یک دختر است که در جسمی پسرانه متولد شده است و با پرداخت 28000 پوند وی را به آرزویش رساندند.



او اکنون یک مدل است و در رقابتهای دختر شایسته انگلستان به مرحله نیمه نهایی راه یافته است. او میگوید اگرچه شاید عجیب به نظر برسد اما میخواهم دختر شایسته بریتانیا باشم

چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

انگیزه فاش ساختن راز؟؟؟؟؟!!!!!
در حکمت های بلند بزرگان آمده است:سینه های آزاد مردان ، گور رازهاست . باید دلی پاک و ایمانی محکم و اراده ای استوار داشت ، تا به افشای راز این و آن نپرداخت . اگر انسان بتواند هر چه کمتر از اسرار مردم مطلع باشد . بهتر است و احتمال فاش کردن آن هم کمتر می شود . راهها و مسیرها یی که انسان را درجریان (( اطلاعات )) و ((اسرار))قرار می دهد اینهاست :
1-   ((پر حرفی)) از لابه لای پر حرفی های انسان بسیاری از ((اسرار مگو)) از زبان می پرد. درمانش نیز کم حرفی است.
2-   ((خودنمایی)) این خصیصه بیشترین ضربه ها را می زند . یعنی وانمود کردن اینکه انسان در جریان است و با ((بالا))ها ارتباط دارد و اخبار دست اول را میداند یا آدم مهمی است سبب می شود خیلی از اسرار را ( چه شخصی و چه مربوط به نظام ) باز گو ید .
3-   (( دوستی )) آنان که روی رفاقت و صمیمیت اسرار محرمانه را می گویند و به عواقب آن بی توجهند گاهی دوستانه دشمنی می کنند!!
4-   ((وسایل ارتباط جمعی ))گاهی آنچه از طریق رسانه ها ، بی سیم ، تلفن ،جراید ، عکس ، فیلم، مرفهای عادی کوچه و بازار و در مجالس و محافل مطرح می شود ، رازها را فاش می سازد و..بر خی علتها و راههای دیگر. ولی باید توجه داشت که راز، همچون شریان حیاتی تو وجامعه توست . پاسداری از آن هم بر عهده تو است . چه ژرف و زیباست این کلام حضرت صادق (ع):راز تو از خون توست ، پس نباید جز در رگهای خودت جاری شود!
 
و مگر خون عامل بقا ی انسان نیست ؟ اگر خون از بدن برود جان هم پر می کشد اسرار هم همین حکم را دارد.
 
گفتن هر سخن در هر جا              نبود شیوه مردان خدا  
 
هر سخن، جا و مقامی دارد          مرد حق ، حفظ کلامی دارد
 
حاصل کار دهد فنا                    گفتن هر سخنی در هر جا      
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 228
بازدید ماه : 438
بازدید کل : 92380
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1



Alternative content